loading...
سـایــت عـاشقانه لاوین20/تفریحی و سرگرمی
آخرین ارسال های انجمن
dokhi_irooni بازدید : 305 1394/06/22 نظرات (32)

 

 گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .؛

دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!
...
وَ حآل هــَم کِه . . .؛
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛
بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!
گآهی دِلگــیری . . . ؛
شآیــَد اَز خودَت

تـــوســط : dokhi_irooni

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط دخــی ایرونی در تاریخ 1394/06/23 و 18:59 دقیقه ارسال شده است

ایشالا که به زودی برگردهشکلک
پاسخ : ان شالله

این نظر توسط دخــی ایرونی در تاریخ 1394/06/23 و 18:51 دقیقه ارسال شده است

آرام باش

هیـــچ گرســنه ای باقـــی نمی مانــد

شـــــک نــــدارم هـــمــین روزها

همه ســـــیر می شـــوند از زنــــــدگـــــی !

این نظر توسط دخــی ایرونی در تاریخ 1394/06/23 و 18:45 دقیقه ارسال شده است

سلام داداش خداروشکر خوبمشکلک



خواهش میشهـــ کمترین کاریه که تونستم بکنمشکلکشکلک



+نه درست رفتم براش کامنت گذاشتم اومد برام کامنت گذاشت باز میخواستم براش کامنت بذارم دیدم حذف کرده[گریه][گریه]

این نظر توسط دخــی ایرونی در تاریخ 1394/06/23 و 17:13 دقیقه ارسال شده است

با من آن جور که بـا دیگران حرف میزنی حرف نزن
من با همه فرق دارم
آنها برای خودشان دیوانه اند من دیوانه ی توام

این نظر توسط دخــی ایرونی در تاریخ 1394/06/23 و 17:13 دقیقه ارسال شده است

سلام داداش خواهش میشهــــــــ

+یه لحظه بیا وبم ببین چی گوذاشتمشکلک

این نظر توسط فــرنـگیـس در تاریخ 1394/06/23 و 13:46 دقیقه ارسال شده است

دیگر از هرچه هست بیزارم مثل ابر بهار می بارم برو ای آنکه بعد دیدارت گره افتاده است در کارم کم کم این روزها خودم دارد باورم می شود که بیمارم یک نفر گفت خوب خواهم شد به فراموشیت اگر بسپارم دیدم از دست می رود عمر دست اگر روی دست بگذارم گفتم ای عشق اگر که بعد از این بدهی مثل قبل آزارم به تمام گذشته ام سوگند روی قلبت گلوله می کارم

این نظر توسط فــرنـگیـس در تاریخ 1394/06/23 و 13:38 دقیقه ارسال شده است

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست
لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد ،
قدر این خاطره را ، دریابم .

این نظر توسط فــرنـگیـس در تاریخ 1394/06/23 و 13:32 دقیقه ارسال شده است


اهل كاشانم
روزگارم بد نيست.
تكه ناني دارم ، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي.
مادري دارم ، بهتر از برگ درخت.
دوستاني ، بهتر از آب روان.

و خدايي كه در اين نزديكي است:
لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.
روي آگاهي آب، روي قانون گياه.

من مسلمانم.
قبله ام يك گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم.
در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف.
سنگ از پشت نمازم پيداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتي مي خوانم
كه اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پي \"تكبيره الاحرام\" علف مي خوانم،
پي \"قد قامت\" موج.

كعبه ام بر لب آب ،
كعبه ام زير اقاقي هاست.
كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهر به شهر.

\"حجر الاسود\" من روشني باغچه است.

اهل كاشانم.
پيشه ام نقاشي است:
گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما
تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است
دل تنهايي تان تازه شود.
چه خيالي ، چه خيالي ، ... مي دانم
پرده ام بي جان است.
خوب مي دانم ، حوض نقاشي من بي ماهي است.

اهل كاشانم
نسبم شايد برسد
به گياهي در هند، به سفالينه اي از خاك \"سيلك\".
نسبم شايد، به زني فاحشه در شهر بخارا برسد.

پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف،
پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي ،
پدرم پشت زمان ها مرده است.
پدرم وقتي مرد. آسمان آبي بود،
مادرم بي خبر از خواب پريد، خواهرم زيبا شد.
پدرم وقتي مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند.
مرد بقال از من پرسيد : چند من خربزه مي خواهي ؟
من از او پرسيدم : دل خوش سيري چند؟

پدرم نقاشي مي كرد.
تار هم مي ساخت، تار هم مي زد.
خط خوبي هم داشت

این نظر توسط فــرنـگیـس در تاریخ 1394/06/23 و 13:27 دقیقه ارسال شده است


کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح ها وقتی خورشید در می اید متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادرک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار از پشه از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم
سهراب سپهری

این نظر توسط فــرنـگیـس در تاریخ 1394/06/23 و 13:18 دقیقه ارسال شده است

دیوانگی زین بیشتر ؟ زین بیشتر ، دیوانه جان
با ما ، سر دیوانگی داری اگــــر ، دیوانه جان
در اولین دیدار ھــــم بوی جنون آمد ز تــــو
وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان
چون می نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من
ای آشنــــا در چشـــــم من با یک نظر دیوانــــــــه جان
گفتیم تا پایان بریم این عشق را بــــــا یک سفر
عشقی که ھم آغاز شد با یک سفر دیوانه جان
کی داشته است اما جنون در کار خویش از چند و چون
قید سفــر دیوانــــــه جــان ! قید حضــر دیوانـــــه جان!
ما وصل را با واژه ھایی تازه معنا می کنیم
روزی بیامیزیم اگر بـــا یکدگر دیوانـــــه جان
تا چاربند عقل را ویران کنی اینگونــه شـو
دیوانه خود دیوانه دل دیوانه سر دیوانه جان
ای حاصل ضرب جنون در جان جان جان من
دیـوانـه در دیوانگی دیوانـه در دیوانــه جان
ھم عشق از آنسوی دگر سوی جنونت می کشد
گیرم که عاقل ھم شدی زین رھگذر دیوانــه جان
یا عقل را نابـــود کن یا بـا جنون خـــود بمیــر
در عشق ھم یا با سپر یا بر سپر دیوانه جان


کد امنیتی رفرش
1 2 3 4 صفحه بعد
درباره ما

سایت عاشقانه لاوین20

•♥ برای حمایت از لاوین کد لوگو رو توی وبتون قرار بدین♥ با تشکر ♥•

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • ♥♥♥